یکسال پیش بود باهم اشناشدیم.... یادت هست ؟ اولش فقط تو داداش خسرو بودی منم ابجی الهه... چقد روزها زود میگذره یادم میادمیخواستی یخچال تو اتاقت رو تبدیل به دستگاه جوجه سازی کنی ,من تعجب کردم باخودم گفتم چه دل خوشی داره ...ولی دوست داشتم ببینم اخرش چی میشه تشویقت میکردم ,باذوق تمام کارهایی که میکردی توضیح میدادی برام جالب بود به پشتکاری که داشتی غبطه میخوردم. وقتی صدای جوجه های تازه از تخم درامده رو از پشت خط تلفن شنیدم کلی خوشحال شدم دوست داشتم جیغ بزنمبله تو تونستی بالاخره شد!!!! از اون موقعه به بعد دوست داشتم بیشتر باهات حرف بزنم چون از ادمای فعال خوشم می امد , میخواستم ببینم چی تو کله ات میگذره.... شوخی کردنت که یه دنیای دیگه ایی داشت ....گاهی ناراحت میشدم ولی یاد گرفتم باهر حرفی زود بهم نریزم چون از خودم نقطه ضعف نشون دادم....!
نظرات شما عزیزان:
چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:,
توسط الهه |
به وبلاگ من خوش آمدیدسلام به همه بچه های دل پاک ایرونی.
من الهه هستم این وبلاگ رو راه اندازی کردم
برای گفتن
حرفهای ناگفته...
برای گفتن خیلی از دلتنگیهایم...
برای داداش خسرو که خیلی دوستش دارم
کسی که نمادی از پاکی وبامعرفتی بود وهست
mahtab.shab11@yahoo.com
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
خاطرات من و
داداشی
و آدرس
eshghabadi.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.